حسرت های زندگی خداحافظ، سلام آرامش


حسرت زندگی خداحافظ و سلام بر آرامش، شادی، موفقیت
حسرت ها یار همیشگی هستند.
ما یک زمین داشتیم تو منطقه بالای شهر، بی فکری فروختیم، اگر الان داشتیم مولتی میلیاردر بودیم!
ما اگر فلان زمان این کاری که الان تو میگی می کردیم چقدر الان وضعمون اوکی بود!
من بابابزرگم 10.000 متر خونه داشت. تو بیابون های فلان جا، حالا چقدر می ارزه، اما داد فلانی به قیمت دوزار!
اه ماشین طرف رو نگاه کن!
اوه اوه کنکور قبول شد، اونم پزشکی!
حسرت، حسرت، حسرت…
حسرت خوردن در زندگی امری معمول شده، گویا از کودکی انتخاب می کنیم حسرت بخوریم.
شاید هم خودمانی بگم، از نسلی به نسل بعد، سینه به سینه انتقال می دهیم.
افرادی که در سمینار ها و کارگاه هایم شرکت می کنند اصولا از جوانان و نوجوانان هستند.
مخصوصا کارگاه های تندخوانی که بیشتر نوجوانان کنکوری شرکت کننده اصلی آن هستند. موضوع حسرت در آن ها موج می زند.


چندنفر از این عزیزان در کلاس سوال کردند که آقای مهدی رضایی شما مدام از انتخاب کردن موفقیت صحبت می کنید و دوری از حسرت ها را مهم می دانید، در حالی که جامعه به قدری گرانی و فقر دارد که ما به آینده امیدی نداریم.
کجا قبول بشم؟
کی درس تموم کنیم؟
کی سرکار بریم؟
کی کسب درآمد کنیم؟
کی اتومبیل بخریم؟
کی منزل بخریم؟
کی ازدواج کنیم؟
اصلا جرئت ازدواج نداریم در این دور و زمونه و گرونی!
دوستای ما که باباشون پولدار هست، جلوترن.
اصلا ما شانس نداریم، کنکورم قبول نمی شیم.
فلانی نصف ما خونده راحت قبول میشه، ما قبول نمیشیم.
و…
جواب این سوالات واقعا چیه؟


در تمام کارگاه ها و همایش هایم سعی کردم به این جمله از آقای بیل گیتس اشاره کنم:
اگر فقیر به دنیا بیایی تقصیر تو نیست، ولی اگر فقیر از دنیا بروی تقصیر خودت است.
اوایل فکر می کردم منظور آقای بیل گیتس پول و رفاهیات است. کم کم که در مسیر آموزش جلو آمدم، دیدم نه؛ منظور داشتن ثروتی جدای از رفاهیات و پول است.
شاید پول درجه اهمیت بالایی را در زندگی دارد. شاید پول از عوامل مهم در ساختن آرامش است اما معیار و ملاک نیست.
زمانی که آقای استیو جابز یکی از ثروتمند ترین مردان دنیا و صاحب کمپانی اپل در لحظات پایانی عمر در بستر مرگ بود، صحبت های عجیبی داشت که قابل تأمل بود.
حسرت آقای استیو جابز در پایان عمر
من به اوج موفقیت در کسب و کار خود رسیده ام. برای دیگران، زندگی من به نماد موفقیت بوده است. با این حال، خارج از کار، من شادی کمی داشته ام. در نهایت، ثروت من چیزی بیش از یک واقعیت است که به آن عادت کرده ام و من این هستم.
در حال حاضر روی تخت بیمارستان افتاده ام و تمام زندگی را پشت سرگذرانده ام. می دانم که زندگی من برای خیلی ها جالب توجه است. همه آن ستایش ها و ثروت ها که برایم افتخار بود حالا چیز ناچیزی در مقابل مرگ قریب الوقوع من می باشد. مرگ انتظارم را می کشد و به زودی همه دستگاه هایی که تنفسم را تنظیم می کنند خاموش خواهند شد. فقط این را بگویم وقتی که شما عمر خود را مصروف جمع آوری پول و ثروت می کنید باید اهداف دیگری را هم در زندگی داشته باشید همه چیز پول نیست.
چیزهای مهمتر دیگری هم وجود دارد مثل: داستان عشق، هنر، رویاهای دوران کودکی ما …
خدا ما را به گونه ای آفریده است تا نسبت به هم عشق بورزیم و محبت داشته باشیم نه مشغول توهمات پول و ثروت و شهرت گردیم. من همه این ها را داشتم ولی به من وفا نکرد، من تنها می توانم خاطرات عاشقانه و محبت آمیز را در ذهن خودم مرور کنم.
این ثروت واقعی است که شما را هدایت می کند و باعث قدرت می گردد. نوری که راه را برای شما روشن می سازد. با عشق می توان هزاران کیلومتر و غیره سفر کرد. زندگی هیچ محدودیتی ندارد. حرکت خود را از هر کجایی که می خواهید می توانید شروع کنید. همه چیز در دست شما و قلب شماست.
گران قیمت ترین تخت در جهان چیست؟ تخت بیمارستان است.
شما، اگر پول داشته باشید می توانید کسی را به عنوان راننده استخدام کنید، اما شما نمی توانید کسی را که با بیماری از دست داده اید بازگردانید. هرگز نمی توانید زمانی را که از دست داده اید بازگردانید. این چیزها مادی نیستند تا استخدام کنید و برایش پول بدهید. هر مرحله از زندگی که می گذرد قابل بازگشت نیست و ما هر روز به مرگ نزدیکتر می شویم.
گنجینه ای از عشق به خانواده، عشق به زن یا شوهر، عشق به دوستان خود … دارید اجازه بدهید تا همسایه و دوست شما از این گنجینه عشق بهره ببرند.
حسرت تا این حد، حتی آقای استیو جابز!
وقتی نگاه ما اینگونه باشد دیگر حسرت چیزهای کوچک و مسخره ای چون خانه و اتومبیل را نخواهیم خورد.
از همین رو باید بدانیم که مهارت های زندگی تا حد زیادی به ما کمک می کند از حسرت ها دور شویم و به زندگی بپردازیم.
زندگی به معنای واقعی.
قبل از آن به حسرت های انسان ها در پاین زندگی بپردازیم تا بعد به راهکار جلوگیری از آن برسیم.
حسرت ها و ای کاش های زندگی
کلمه حسرت؛ یادآور موقعیتی مناسب است که از دست داده ایم. این موقعیت ممکن است مالی، احساسی، کاری و هر چیزی باشد. بدترین این حسرت ها، حسرت هایی است که دیگر قابل جبران نیست و با گفتن ای کاش ها همراه می شود؛ چه زمانی دیگر تحت هیچ شرایطی حسرت ها قابل جبران نیستند؟ زمان ترک دنیا!
اگر قبل از این روز مهارت های زندگی را فرا بگیریم، ممکن است از این حسرت ها و ای کاش ها دور باشیم.
یک پرستار استرالیایی به نام “برونی ویر” که در بخش ویژه نگهداری بیماران در آستانه مرگ فعالیت داشته است، در گفت و گو با آنها، پنج حسرت که بین بیشتر آن ها مشترک بوده است را مشخص و در قالب کتابی با عنوان “پنج پشیمانی بزرگ در لحظه مرگ” منتشر کرده است.
این حسرت ها به شرح زیر است:
1- ای کاش جراتاش رو داشتم اون جوری زندگی میکردم که میخواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن
این موضوع، از عمده ترین موارد حسرت و پشیمانی در بین اغلب افراد است. وقتی لحظات پایانی زندگی فرا می رسد، خیلی از افراد به وضوح متوجه می شوند بخش همده ای از خواسته های واقعی خود را عملی نکرده اند.
2- ای کاش این قدر سخت و طولانی کار نکرده بودم.
معمولا بیماران مرد از این نکته شکایت داشتند. آن ها دوران کودکی فرزندان و همدمی با همسر خود را به خاطر ساعات کار طولانی از دست داده بودند و حالا حسرت آن را می خورند.
در مورد نسل قدیم که درصد کم تری از زنان، شاغل بوده اند، این موضوع، کم تر در بین بیماران زن رایج بود.
تمامی مردانی که در بستر مرگ با آن ها صحبت شده است، از سپری کردن ساعات و روزهای طولانی در محیط کار پشیمان بوده اند.
3- ای کاش شهامت بیان احساسات خودم را داشتم.
خیلی از افراد در مقاطع مختلف زندگی یا در شرایط گوناگون، به دلیل تعارفات از بیان صریح احساسات خود طفره می روند. به همین خاطر زندگی آن ها از آن چیزی که واقعاً باید باشد، فاصله می گیرد یا آن ها هیچ گاه آن کسی نخواهند شد که آرزو یا توانایی آن را داشته اند و حسرت به دل می مانند.
4- ای کاش ارتباطم را با دوستانم حفظ کرده بودم.
خیلی از افراد تا لحظات پایانی عمر، قدر دوستان خوب یا ارزش حفظ تماس با دوشتان قدیمی را نمی دانند.
معمولا در فرصت کوتاه قبل از مرگ امکان جست و جو و پیدا کردن این دوستان قدیمی فراهم نیست و باز هم حسرت می ماند.
خیلی از افراد چنان در زندگی خود غرق می شوند که به سادگی تماس با دوستان را فراموش یا کلا حذف می کنند. بسیاری در لحظات پایان عمرشان از این که برای دوستی و روابط خود ارزش کافی قائل نبوده اند، دچار پشیمانی می شوند.
5- ای کاش به خودم اجازه می دادم شادتر باشم.
این مورد از پشیمانی و حسرت، با تعجب فراوان، به شدت عمومیت دارد.
خیلی ها تا لحظات پایانی عمرشان متوجه نشده بودند که شادبودن در حقیقت یک انتخاب است.
خیلی ها سال های عمر خود را با تکرار عادت ها و الگو های همیشگی زندگی خود طی کرده بودند.
خیلی ها به اصطلاح ” آرامش” ناشی از تکرار الگو و عادت های همیشگی را بر تغییر ترجیح داده بودند و این هراس از تغییر، جنبه های احساسی و عاطفی زندگی را در بر می گیرد.
می بینید! در این ای کاش ها و حسرت ها…
کسی نگفت کاش برای کسب درآمد یا خرید یک ماشین خاص، عمرم را اختصاص می دادم!
پس واقعا ضروری است یاد بگیریم بهتر زندگی کنیم و بتوانیم از عمر خود بهره ی بیشتری ببریم.

اقدام برای نداشتن حسرت
حسرت ها را که شناختیم. حالا وقت آشنایی با مهارت های زندگی است.
مهارت های زندگی را بشناسیم و با بهره گیری از آن ها، زندگی متفاوت و دور از حسرت داشته باشیم.
برای آشنایی با مهارت های زندگی به مقاله “مهارت های زندگی، متحول کننده زندگی” رجوع کنید.
درباره مهدی رضایی
من مهدی رضایی هستم. دانش آموز مکتب تغییر و عاشق آموزش دیدن و آموزش دادن برای بهتر شدن زندگی خودم و دیگران هستم. رسالتم زیبا تر کردن زندگی دیگران هست تا دنیا جای بهتری برای زندگی کردن بشود.
نوشته های بیشتر از مهدی رضایی
دیدگاهتان را بنویسید